دست نوشته



سلام

از اونجایی که کل کشور داره از نیرو ماهر خالی میشه، مدیر من  هم تا چند وقت دیگه داره میره و از ونجایی که وقتی حتی یه مدیر بد میره، یه بدترش میاد جاش، برای ما شدن سه نفر! یعنی کمیته تشکیل دادن . از این بین فقط یه نفرشون که لایق هست و من از یکی از اون دو نفر به شدت متنفرم.

اللبته اونم همین حس داره.

از اینکه همچین آدمهای چیپ و بی اساسی قراره زمام امور به دست بگیرند سخت دلگیر میشم.

وطن جایی نیست که ما زندگی میکنیم.

چرا که اساسا زندگی نمیکنیم.


سلام

من  یک مفدار آدم زودرنجی هستم البته خیلی زود زرنج.ناراحت میشم و بند بند وجودم این داستان رو نشون میده و علاوه بر این تازه اشکام میاد بغض میکنم .رسما ظرایط خودم رو بدتر میکنم حتی ممکنه شرایط به سمتی بره که من خطاکار بشم. اگه طرفم رند باشه که دیگه هیچ!

اینکه خودم این ضعفم آگاهم یکم شرایط بهتر میکنهآگاهانه باید به خودم نهیب بزنم که اگه الان اشکت در بیاد یا صدات بالا بره یا بلرزه شرایط به ضرر تو تموم میشه.پس خود دار باش.

شما وقتی ناراحت میشید چه کار میکنید؟


چند وقت دیگخ سی سالم میشه

استرس گرفتم نمیخوام ترسهام به دهه چهارم ببرم. مثل ترس از زبان! چیزی که سالیان سال من رو متوقف کردهاز طرفی میخوام کارهایی بکنم که همیشه دوست داشتم و نشده

دیروز رفتم کلاس عکاسی و چقدر خوشحال شدم که کاری دارم انجام میدم که دوست داشتم و دارم.

احتمالا یه کلاس انلاین فرانسه هم بنویسم


عزیز جانم سلام

میدونم هیچ وقت اینجا نمیای که اینها رو بخونی اما قبل از این نامه هم من بارها و بارها کلامی بهت گفته بودم که دوستت دارم خوشحالم از این بابت که گفتن این کلام شیرین رو دریغ نکردم. حتی اگر روزی ترجیح بدم که در زندگیم نباشی. 

پنجشنبه که سر برگردوندم و ندیدمت دنیا رو سرم خراب شد. حس بچه 3 ساله ای داشتم که پر چادر مادرش دیگه تو دستات نباشهحس اون بچه سر راهی که گذاشتندش و رفتند. حس اون سیاره ای که سالها است مرده و نورش توی فضای بین سیهچاله ای گم شده و تقریبا هیچ اثری ازش در کهکشان ها نیست حس رها شدن و گم شدن

چرا رفتی چرا رهام کردی

منم ناراحت بودم.توی خیابون اشگ میریختم و لای ماشینها میدویمدنبال نشونی از تو.

حالا تو رفتی و هر روز سنگینی قلبم بیشتر از قبل میشه.


مدیر که رفت یه هیئت راه اندازی کردن شامل 3 نفر بعد اونا شدند فنی و ما شدیم نافنی

به طور محسوسی بین ما ها فرق میذارند. 

هر کدومشون هم ایراداتی داره که قابل هضم نیست و من با گندترینشون همکارم!

حالم بهم میخوره

امشب مسافرم و کلی ذوق داشتم که یه همکاری کلا گنددددددددددد زد به حالم



سال اول که تولد براش گرفتم تاریخ شمسی و میلادی قاطی کرده بودم و روزی که باش قرار گذاشته بودم این فهمیدم

بخاطر همین از اون موقع به بعد استرس تاریخ تولدش دارم.

امسال تصمیم گرتم براش هدست بخرم. مارک معروفی خریدم. خیلی خفن بود اما دوست نداشت. و اینکه کسی کادووی براش بخرم و مفید نباشه بیشتر هرچیز اذیتم میکنه 

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Chris خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر مرجع فایل های دانشجویی و دانش آموزی بشارت کلام خداعیسی مسیح چکیده ی ذهن و روان یک بیمار شوکوبلاگ مشاوره ازدواج نور رسام ال اي دي تلويزيون